کد مطلب:140363 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

نماز خواندن امام با اصحاب و شهادت سعید بن عبدالله
ابن شهرآشوب نقل كرده پس از شهادت حبیب بن مظاهر امام علیه السلام در آن دشت پر آشوب و فتنه نماز خوف خواندند.

نماز خوف طبق آنچه فقهاء فرموده اند نمازی است كه بواسطه كثرت جمعیت دشمن و خائف بودن از آنها جمعیت نمازگزاران به دو فرقه تقسیم می شوند.

یك فرقه با امام علیه السلام نماز می خوانند و فرقه دیگر در پیش روی امام ایستاده از آن وجود مبارك و نمازگزاران حفاظت می نمایند.

عمر بن سعد حرامزاده وقتی دید كه امام علیه السلام با اصحاب آماده خواندن نماز هستند فرمان داد كه تیراندازان ایشان را تیرباران كنند.

امام علیه السلام كه این بی شرمی را از اهل كوفه و شام ملاحظه فرمودند دو نفر از اصحاب را انتخاب نمودند:

یكی: سعید بن عبدالله الحنفی و دیگری زهیر بن قین بجلی.

حضرت به ایشان فرمودند شما در پیش صف نمازگزاران باشید و نگذارید


آسیبی به ایشان رسد تا ما نماز را بخوانیم آن دو شیر دلیر از جان گذشته در جانب راست و چپ ایستاده و آنچه تیر و سنان می آمد با دست و سینه به استقبال آنها می رفتند و از امام علیه السلام و نمازگزاران دفع آسیب می كردند سیزده تیر به سعید بن عبدالله اصابت كرد غیر از زخمهای نیزه و شمشیر كه برداشته بود خلاصه آنكه آن شیر مرد با همت چنان از سلطان مظلومان حمایت كرد كه تمام دشمن متحیر شده و از استقامت و پایمردی او به غضب آمدند لذا با اینكه سیزده تیر به او خورده بود دیدند با كمال قوت و قدرت به حفاظت از امام علیه السلام مشغول است نزدیك آمده ضرباتی چند با شمشیر به وی زدند باز در جایش ایستاده و همچون سد سكندر مقاومت نمود شروع كردند با طعن نیزه او را زخمی نمودن باز در جایش قائم بود و این استقامت و ایستادگی آن دلیر تا زمانی بود كه امام علیه السلام مشغول به خواندن نماز بودند و همینكه نماز آن حضرت به پایان رسید سعید بن عبدالله نیز به روی خاك افتاد ولی با خداوند مشغول مناجات و عرض حال شد و بر كفار و معاندین لعنت می نمود و می گفت:

اللهم العنهم لعن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبیك عنی السلام و ابلغه ما لقیت من الم الجراح فانی اردت بذلك نصرة ذریة نبیك.

بار خدایا بر این قوم لعنت كن آن لعنتی كه بر قوم عاد و ثمود كردی، خداوندا در همچو حالی سلام مرا بر پیغمبر خود برسان و او را از حال فكار من مطلع گردان كه به این روز افتاده و زخمهای جگرسوز به جان خود خریدم، خدایا همه را در راه ذریه پیغمبر تو كشیدم و مقصودم یاری فرزند غریب و مظلوم او بود.

در برخی از كتب مقاتل آمده كه بنا به روایتی خود را غلطان و كشان كشان به قدمهای امام علیه السلام رساند و سر بر قدم مولای خود نهاد و در همان حال مرغ روحش از قفس آزاد شد.